نینی ناز من

به وبلاگ نی نی ناز من خوش اومدین

اخرین شب با هم بودن

سلام جیگلم سلام نفسم امشب 18 خرداده فردا نفسم میاد آرسام کوچولو ی من میاد امشب اخرین شبیه که منو تو باهمیم .خدایا چه زود تموم شد هنوز از لگدات سیر نشدم .انقدر بغض دارم مامانی خیلی هم خوشحالم که تو رو میبینم اما دلم برات تنگ میشه برای تکون خوردنات برا سکسکه کردنات برا دستو پای کوچولوت که میکشی به شکمم منو بابایی جشن پایان زندگی 2نفره گرفتیم و برا ورود تو اماده شدیم نفسم فردا میبینمت بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
18 خرداد 1393

آخرین روزهای باهم بودنمون

سلام عشق جدیدم عزیز دلم دیگه به اومدنت چیزی نمونده .نمیدونم چرا برام غیر قابل باور که دارم مادر میشم چقدر روزای بچگی زود گدشت چقدر توی خاله باری هایی که میکردیم مادر شدن برام دور و غیر ممکن بود اما حالا واقعی شده . وقتی یه کوچولو به شکمم دستو پا میزنه با خودم میخندم فکر میکنم شوخیه حتی تو سونو گرافی که میبینمش تصور میکنم الکیه . خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یعنی واقعیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟    احساس میکنم خوابم ارسام جونم فقط 1هفته مونده تا تورو بغل بگیرم همش منتظر لحظه ای هستم که چشماتو باز میکنی و مارو نگاه میکنی. لحظه ای که بتونم دستای کوچولوتو بگیرم از همین الان میدونم میشی همه ی وجودم امروز رفتم دکتر بر...
11 خرداد 1393

اینم سیسمونی آرسام کوچولو

سلام جیگرم عشق من 5 خرداد جشن سیسمونی شما بود ایشالله به سلامتی به دنیا بیای  و از وسایلت استفاده کنی اینم از عکس ها اینا یادگاری از طرف تو به مهموناست که داخلش روی اسکناسهای بچگونه نوشتم از این که به جشن سیسمونی من تشریف اوردین مچکرم   آرسام این ریسه اسم ارسام جونم برا رو در اتاقش اون نقاشیه رو تختو من برات کشیدمااااااااااااا ببخشید این عکسه چپه میاد کمد و ویترین ارسام خان ای بابا اینم که چپه شد دراور ومینی شور پسری اینم صندلی غذاته که بشینی توش و غذا بخوری و تپلی بشی وسایل بهداشتی هه هه اینا هم جهازته...
11 خرداد 1393

8ماهگیت مبارک

سلام کوچولو   تو عشق منی عزییییییییییییییییییییزم آرسام کوچولو به سلامتی 8ماهگیت تموم شد کمتر از یک ماه دیگه تو بغل مامانی وااااااااااااااای باورم نمیشه   خدایا یعنی همه چی واقعیه من خواب نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ این کسی که تو شکمم داره همین الان تکون میخوره پسره منه ؟؟؟/ چقدر زود گذشت اون روزایی که تصمیم گرفتم نی نی بیارم اون روزی که بی بی چکم نشون داد نی نی تو راهه اون روزایی که ویار شدید داشتم اون روزی که منو عشقم رفتیم سونو و صدای یه قلب دیگه رو تو وجودم شنیدم اون روزایی که احساس کردم یه چیزی تو شکمم گوله  میشه و تکون میخوره و همه ی روزهای دیگه فکر میکر...
22 ارديبهشت 1393

برای پسرم

سلام  پسر گلم سلام کوچولوی من آرسام جونم تو دیگه شدی تیکه ای از وجودم وقتی تکون میخوری دلم میخواد درت بیارم و یه ماچ ابدار کنمت وقتی دستو پاهاتو میکشی به شکمم خندم میگیره چون هنوز واقعی بودنت رو باور نکردم .یعنی من واقعا مادر میشم یعنی یه موجود واقعی از وجود من وعشقم تشکیل شده .ارسام تو هم یه روزی پدر میشی اونروز حرفمو متوجه میشی . پسر گلم تو امروز 31هفته و 4روزه که تو وجودمی مامانی فدات بشه که اذیتم نکردی و من هنوز سبک و راحتم البته اینم بگم لگدهات خیلی محکم و کاریه و شب ها نمیزاره مامانی راحت بخوابه که اونم فدای سرت. روزها میشینم و به لحظه ی به دنیا اومدنت فکر میکنم لحظه ای که تو رو میبینم احتملا تو اون لحظه تو داری گریه میک...
30 فروردين 1393

سال نو مبارکککککککککککککککککککککککککککککک

سلام پسر من خوبی کوچولوی من؟   سال نو مبارک باشه مامانی. امیدوارم صحیح و سالم بیای تو بغلم و با خودت شادی رو برامون بیاری جیگر من خیلی وقته نیومدم و وبلاگتو کامل نکردم اما تو این مدت همش سرگرم تو بودم راستی بابت لگدهای محکمی که نثارم میکنی ممنون  کلی باهاشون حال میکنم باباجون هم با افتخار میگه پسر منه دیگه.راستی مامانی منو بابایی اسم آرسام رو برات انتخاب کردیم دوسش داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/اگه نداری کافیه بهم بگی سریع عوضش میکنم فقط یه ندا بده آرسام جونم عید امسال برام خیلی متفاوت بود اخه یه جیگر شیطون تو دلم داشتم همه هوامو داشتن انقدر حال میداد لحظه تحویل سال برات دعا کردم دعای مادرونه از خدا خواستم  هیچ وقت تنهات نزار...
17 فروردين 1393

تولد باباجونت مبارککککککککککککککککک

سلامممممممم قند عسل مامان دیروز 3 دی تولد باباجون بود هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   عزیز دلم من وتو میخواستیم برا بابایی تولد بگیریم . بعد من فکر کردم اگه برم سونوگرافی و معلوم بشه نی نی جونم چیه بابایی بیشتر سورپرایز میشه . خلاصه منو تو و مامان جونم و خاله ایدا رفتییم  وقتی میخواستیم بریم داخل اتاق سونو خانومه گفت یه همراه میتونه بیاد و چون خاله ایدا خیلی دوست داشت تورو ببینه اون اومد داخل . وایییییییییییییییییی نمیدونی دست خوشگلتو پاتو و سرتو قلبتو همه رو دیدم و کیف کردم جای باباجون خالی بود بعدشم فهمیدم شما یه اقا پسررررررررررررررررررررررررررررررر خوشگلی شب شد وبابایی اومد تو اتاق تو ی...
4 دی 1392

وای چه دست وپای نازی داشتی

سلام جیگرم سلام نفسم  خوبی کوچولوی من عزیزکم  17 اذر اومدم دیدمت  وایییییییییییی مامانی چقدر ناز بودی دستات  پاهات قلب کوچولوت  انقدر از رو عکس بوست کردم که نگو ....   نفس من باباییی هم پیشم  بود اونم با ذوق نگات میکرد چقدر تکون میخوردی هی اینور هی اونور  همش 62 سانت بوددی کوچولو .  قلبتم با سرعت 158 میزد اقای دکتر گفتند جنسیت معلوم نیست و بیشتر رو به پسملیییییی   عزیزم این مدت خیلی نگرانم کردی برات تعریف نمیکنم چون همش گریه مامانته   راستی برات قران میزارم گوش میکنی ؟؟؟؟؟؟ تورو خدا مواظب خودت باشش منو بابایی منتظریم تا بغلت کنیم زودی بیا پیشمون بوس بوس ب...
1 دی 1392

بهترین خاطرم

بلاخره بعد ٢روز رفتم ازمایش دادم  گفتن ساعت ١٢اماده میشه  وقتی ١٢شد زنگ زدم به ازمایشگاه از استرس داشتم میمردم خانومه گفت بارداری اما بتات ٧٣ پایینه وااااااااااااااااااااااااااایییییی من دوباره استرسم شروع شد کلی تحقیق کردم دیدم همه میگن نگران نباش منم تصمیم گرفتم به بابایی بگم اول به مامان جونم ومامان جون بابایی زنگ زدم و گفتم  بعدش با رژم از طرف تو برا بابایی رو ایینه دستشویی نوشتم سلام بابایی جون من اومدم تو شکم مامانی چند ماه دیگه هم میام توبغلت بی بی چکو برگه ازمایشم زدم کنارش شب که شد باباجون اومد اولش نرفت تو دستشویی  منم مجبور شدم بهش گیر بدم که بورو دستتو بشور اولش میخواست تو سینک اشپزخونه بشوره انق...
1 دی 1392