نینی ناز من

وای چه دست وپای نازی داشتی

سلام جیگرم سلام نفسم  خوبی کوچولوی من عزیزکم  17 اذر اومدم دیدمت  وایییییییییییی مامانی چقدر ناز بودی دستات  پاهات قلب کوچولوت  انقدر از رو عکس بوست کردم که نگو ....   نفس من باباییی هم پیشم  بود اونم با ذوق نگات میکرد چقدر تکون میخوردی هی اینور هی اونور  همش 62 سانت بوددی کوچولو .  قلبتم با سرعت 158 میزد اقای دکتر گفتند جنسیت معلوم نیست و بیشتر رو به پسملیییییی   عزیزم این مدت خیلی نگرانم کردی برات تعریف نمیکنم چون همش گریه مامانته   راستی برات قران میزارم گوش میکنی ؟؟؟؟؟؟ تورو خدا مواظب خودت باشش منو بابایی منتظریم تا بغلت کنیم زودی بیا پیشمون بوس بوس ب...
1 دی 1392

بهترین خاطرم

بلاخره بعد ٢روز رفتم ازمایش دادم  گفتن ساعت ١٢اماده میشه  وقتی ١٢شد زنگ زدم به ازمایشگاه از استرس داشتم میمردم خانومه گفت بارداری اما بتات ٧٣ پایینه وااااااااااااااااااااااااااایییییی من دوباره استرسم شروع شد کلی تحقیق کردم دیدم همه میگن نگران نباش منم تصمیم گرفتم به بابایی بگم اول به مامان جونم ومامان جون بابایی زنگ زدم و گفتم  بعدش با رژم از طرف تو برا بابایی رو ایینه دستشویی نوشتم سلام بابایی جون من اومدم تو شکم مامانی چند ماه دیگه هم میام توبغلت بی بی چکو برگه ازمایشم زدم کنارش شب که شد باباجون اومد اولش نرفت تو دستشویی  منم مجبور شدم بهش گیر بدم که بورو دستتو بشور اولش میخواست تو سینک اشپزخونه بشوره انق...
1 دی 1392

یلدا تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مبارک

سلام عشق کوچولوی مامان خوبی عزیزممممممممم؟؟؟؟؟   یلدات مبارک نفسم دیشب شب یلدا بود و منو تو باباجون رفتیم خونه پدر بزرگ شما  اونجا عموجونا بودند دایی جون و خاله جون هم بودند و مامان وبابا جون منم بودند که میشن اون یکی پدر بزرگ شما وقتی همه دور سفره شب یلدا نشسته بودیم یه دفعه احساس کردم زیر دلم یه چیزی گوله شما جیگر مامان فکر کنم شما بودی دوست داشتم  یه ماچ گنده و محکم از لپت بگیرم اخر شب که اومدیم خونه برا بابایی تعریف کردم اونم کلی ذوق کرد و هی شکممو تکون میداد تا تو تکون بخوری امروز صبحم این احساسو داشتم و سمت چپ شکمم یه گوله شده بودی وای مامانی باورم نمیشه یعنی من واقعا تو شکمم یه نی نی دارم که مال خودمه ...
1 دی 1392

سفر مشهد

سلام مامانییییییییییییییییییی من  خوبی عشق کوچولوی من؟   دلم برات تنگ شده اما تا چند روز دیگه میام میبینمت  عزیز دلم ١٧اذر نوبت ازمایش غربالگری برای شما گرفتم تو روخدا تکون بخور من ببینمتااااااااااااااا باشهههههههههههههههه؟؟؟؟؟   عزیزم منو شما و باباییی چند روز پیش رفتیم مشهد خیلی خوب بود ایشالله سال دیگه شما از تو لونت میای بیرون وباهم میریم  .   بابایی میخواست ما رو با هواپیما ببره اما میدونی که مامانی از هواپیما خیلی میترسه در نتیجه با فطار رفتیم باباجون هم زحمت کشید یه کوپه رو دربست کرد تا منو تو راحت باشیم خیلیییییییییی خوش گذشت وقتی رفتیم تو حرم دستمو گداشتم رو شکمم و به شما گفتم اینجا ...
13 آذر 1392

تالاپ تولوپ

سلام نی نی گوگولی من خوبی؟؟؟؟؟؟  خوش میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   عزیزدلم ٩ابان رسید ومن تورو دیدم صبح از خواب با استرس بلند شدم با بابایی تند تند اماده شدیم ورفتیم سونوگرافی وقتی نوبتمون شد رفتیم داخل تا دراز کشیدم اقاهه دستگاهو گذاشت رو دلم و سریع صدای قلب خوشگلتو برام گذاشت بابایی هم بود ومیشنید  بعدشم تورو بهم نشون داد ٨.٩میلیمتر بودی سنتم ٦هفته و٦روز خیلی خوشحال شدم وخیالم راحت شد تو راه برگشت به خونه تصمیم گرفتیم بریم یه دور بزنیم و خوشحالیمونو تخلبه کنیم البته من حالم خوب نبود و   خلاصه هی رفتیمو رفتیم تا به فشم رسیدیم اونجا که دور میزدیم به جاده چالوس رفتیم واز اونجا هم به خود چالوس من هی به بابایی میگفت...
19 آبان 1392

عید غدیر مبارک کوچولوی من

سلام  عسلم عیدت مبارک باشه البته با یه روز تاخیر  ببخشید اخه دیروز مهمون اومده بود خونمون و سرم گرم بود مهمونمون  دخترعمو لیلا بود  صمیمی ترین دوست من از بچگی تا الان البته با اقا مهدی اومده بود شوهرش خیلی خوش گذشت این دو روزی که پیش ما بودند دیروز رفتیم کاخ نیاوران  خیلی قشنگ بود بعدشم رفتیم دربند ناهار خوردیم  بعدشم بازار رفتیمو دور زدیم عزیزم ببخشید زیاد راه رفتم  اذیت شدی  نی نی جونم  این دو روز همش حالت تهوع داشتم  تو هم دقیقا گذاشتی وقتی  لیلا اینا اومدن  ای بلا امروز جمعست باباجون داره غذا درست میکنه  گفت که بهت بگم مامانی غذا نمیخوره ببخشید عسلم اخه از غذا ب...
3 آبان 1392